یه روزایی توی ازدحام و شلوغی خیابونا ...
نگاهت به یه نفر خیره میشه که داره قدم میزنه و سنگ فرش پیاده رو, رو میشماره...
خوب که دقت میکنی می بینی که داره یه حرفایی رو زمزمه میکنه...
یکم کنجکاو که میشی می بینی که نه موبایل دستشه نه هندزفری داره...
هیچی براش معنی و مفهومی نداره...
خیلی توی خودش غرق شده...
صداهای اطراف هم نمیتونه اونو از خودش بیرون بیاره...
اصلا انگار توی این دنیا نیست...
سرش رو به این ور و اونور تکون میده...
گاهی چشاش برق میزنه و یه لبخند میزنه...
گاهی اخماش میره توی هم...
قدمهاش همه به یک اندازه اند...
خسته بودنش رو میتونی از نوع راه رفتنش بفهمی...
اگه به همچین موردی برخوردین... سعی نکنین اونو از اون حالت بیرون بیارید
حتی اگه اونو هم میشناختین این کارو نکنین...
اون داره با عشقش حرف میزنه...
یه لحظه با عشقش شاده و یه لحظه غم داره...
خلاصه اینکه داره با عشقش زندگی میکنه...
بعضی وقتا آدم حسودیش میشه به حال این نوع از آدما
اینا دلشون رو یه جایی جا گذاشتن
خیلی حاله خوبیه... فارغ بودن از همه چیز و همه کسی جز معشوق
م.ز
15506 بازدید
10 بازدید امروز
1 بازدید دیروز
14 بازدید یک هفته گذشته
Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)
Copyright ©2003-2024 Gegli Social Network (Gohardasht) - All Rights Reserved
Developed by Dr. Mohammad Hajarian